قرآن كريم از نظر بعد زيبايي شناختي در ميان همهي كتابها بينظير است. نحوهي چينش حروف ، تكواژهها ، عبارت، ها و آيهها با وزن و آهنگشان،بيترين نقش را درآفرينش اين پديدهي بيبديل هنري ايفا كرده است.
در ميان انواع تناسبي كه بين الفاظ و معاني قرآن برقرار است . تناسب بين سورهها و تناسب بين برخي از مجموعه آيات يك سوره ـ كه در مواقع مختلف نازل شدهاند ـ مورد اختلاف دانشمندان قرآن شناس است . برخي به اين قسم از تناسب قايل بوده و سخت از آن دفاع كردهاند تا جايي كه يكي از مفسران، تفسير خود را « نظم الدُّرر في تناسب آلايات و لسور» ناميده است. در مقابل ، عدهاي نيز چنين تناسبي را ـ به ويژه بين سور قرآن ـ نپذيرفتهاند. هر دو انديشه بر مباني چندي مبتني است . نويسندة ي محترم در رسالهي دكتري خويش ضمن بحث از مباني طرفين و گزارش دلايل موافقان و مخالفان ، خود از انديشهي تناسب بين همهي اجزاي قرآن جانبداري كرده و به بيان تناسب بين آياتي پرداخته است كمه به ظاهر نمتناسب مينمايند.
كليد واژهها: علم تناسب،علم مناسبت، ارتباط آيات، تناسب آيات ،نظم قرآن.تناسب سور.
موضوعي كه در اين مقاله مورد بررسي قرار ميگيرد ، به صورت پراكنده در بسياري از تفاسير مورد بحث قرار گرفته و با عناوين مختلفي چون تناسب و مناسبت، 1 اتصال (پيوستگي ) ، 3 و تعلق 4 معرفي شده است .
نخستين كسي كه در مورد وجه تناسب آيات به ظاهر غيرمرتبط و نيز مناسبت ميان سورههاي قرآن به بررسي جدي پرداخته است، ابوبكر نيشابوري (م 324 ق) است كه در بغداد به اين بحث ميپرداخته و عالمان بغداد را به خاطر نااگاهي از اين علم سرزنش ميكرده است . پس از وي بسياري از مفسران به اختصار يا تفصيل در اين موضوع سخن راندهاند كه ميتوان از اينان به ترتيب تاريخ ياد كرد.
1ـ ثعلبي (م 427 م) در الكشف و البيان عن تفسير القرآن.
2- طبرسي (م 548 م) در مجمع البيان .
3ـ فخر رازي (م 606 ق) در مفاتيح الغيب .
4ـ احمد بن زبير (م 708 ق9 در البرهان في مناسبة ترتيب سور القرآن .
5ـ ابوحيان (م 745 ق) در البحر المحيط .
6 ـ بقاعي (م 885 ق) در نظم الدرر في تناسب الايات و السور.
7ـ عمادي (م 982 ق) در ارشاد العقل السليم الي مزايا الكتاب الكريم.
در سدههاي اخير نيز شماري از مفسران به اين بحث همت گماشته و حتي برخي از آنها محور كار خود را همبستگي آيات و سور قرار دادهاند كه در اين ميان ميتوان به آلوسي، سيد قطب، علامه طباطبايي ، حجازي، شلتوت، مراغي، زحيلي و حوي اشاره نمود.5
در مقابل اين گروه بسياري از مفسران،به نحو شايسته، بدين مبحث نپرداخته و حتي اعتنايي به آن نداشتهاند. برخي نيز اين بحث را بيهوده و نادرست پنداشتهاند. اين عدماعتنا را ميتوان ناشي از عوامل زير دانست:
1ـ اعتقاد به اجتهادي بودن ترتيب همه يا بعضي از آيات ؛
2ـ پيچيدگي و تا حد زيادي ذوقي بودن موضوع بحث .
در اين مقاله ضمن اشاره به انواع ارتباط بين اجزاي قرآن و نظريههاي موافقان و مخالفان، به بيان ارتباط بين آياتي ميپردازيم كه به ظاهر غير مرتبط هستند. اگر چه نمي توان به يقين گفت كه آنچه به ذهن ما خطور ميكند تنها وجه يا وجوه ارتباط اين آيات است،ولي دست كم ميتواند پاسخگوي انتقاديهاي عدهاي باشد كه آشكار نبودن ارتباط ميان بعضي از آيات مجاور را دليل بر تحريف قرآن و يا حتي عدم نزول آن از سوي خداوند دانستهاند: « أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَالْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ » [ سجده (32)، 2] .
مسألهي لزوم ارتباط و يا عدم لزوم ارتباط از ديرباز مورد اختلاف بوده است ؛ عدهاي همچون شوكاني منكر وجود اين ارتباطاند؛6 آلوسي ارتباط هر آيه را با ماقبل در جايي لازم ميداند كه بر ما قبل عطف شده باشد؛7 علامهي طباطبايي نيز موجب ارتباط را تنها در سورههايي ميداند كه يكباره نازل شدهاند و يا در آياتي كه پيوستگي آنها روشن است؛8
به عنوان نمونه، شوكاني چنين ميگويد:
نزول قرآن بر حسب حوادث مختلف ميباشد كه اين وقايع با هم متفاوت و گاهي متناقض است، پس آيات نيز به سبب آنها باهم اختلاف دارند و سخن گفتن در مورد تناسب آيات سبب ميشود كه افراد نادان و يا مغرض تصور كنند كه بلاغت و اعجاز قرآن به ظهور اين تناسب بستگي دارد، چنانچه او اين ظهور را نيابد به عيبجويي ميپردازد…….9
در جواب بايد گفت : همنشيني مطالب متضاد از نظر موضوع با فرضيهي تناسب آيات مغايرتي ندارد، براي مثال، مدح و سرزنش باهم تضاد دارند ولي بيان آن دو در كنار هم نه تنها پسنديده است، بلكه هر يك مورد تأكيد قرار ميگيرد، به همين دليل گفتهاند « تُعْرَفُ الْاَشْياءُ بِأَضْدَادِهَا».
همچنين تعداد نسبتاً كمي از آيات هستند كه وجه يا وجوه ارتباطشان آشكار نيست مطالب، عدم برداشت ناصحيح فرد مغرض يا نادان باشد پس بايد تمامي آيات متشابه از قرآن حذف شود . در ضمن يافتن وجه مناسبت ميان آياتِ به ظاهر غير مرتبط، انگيزهاي براي تعمق و تدبر انسان در آيات الاهي ميباشد. نيز از مزاياي كلام بليغ، استفادهي بيش از يك معناست.
بيگمان خداوند حكيم و خبير پيش از وقوع حوادث مختلف بر آنها آگاهي داشته و در بيان مطالب برترين روشهاي بلاغت را ميپيمايد.
به طور كلي، سخنان منكران وجود ارتباط بين اجزاي قرآن با دو اشكال روبهرو است كه بايد به آن پاسخ گويند. اين دو اشكال عبارتاند از :
1) قرآن مجموعهاي به هم پيوسته و واحد بوده است كه نزول تدريجي آن بر اساس حكمتهايي صورت گرفته است: « وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثِ وَ نَزَّلْنَاهُ،تَنزِيلاً » [ اسراء (17) ، 106] بنابراين نبايد تدريجي بودن نزول قرآن موجب آن شود كه اين پيوستگي مورد غفلت قرار گيرد.
2) ميان وجود ارتباط با آگاهي از ارتباط، تفاوتي قايل نشدهاند. چه بسا بين برخي از آيات، ارتباط وجود داشته باشد، ولي ما موفق به فهم آن نشده باشيم.
3ـ انواع ارتباط بين اجزاي قرآن
ارتباط ميان اجزاي قرآن را ميتوان به چندين صورت فرض كرد . در اين جا ضمن شمارش آنها، براي هر يك نمونهاي ذكر ميكنيم.
3ـ1ـ ارتباط ميان اجزاي يك آيه: طبيعي است كه ميان اجزاي يك آيه ارتباطي باشد و در مواردي چون آيهي 26 سورهي رعد كه ظاهراً بين « اللهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ » با آيهي قبل و ديگر بخشهاي آيه به ظاهر ارتباطي وجود ندارد، وجوه ارتباطي را ميتوان در نظر گرفت.
3ـ2ـ ارتباط ميان آيات يك سوره با ابتداي آن : ارتباط آيات 127 سورهي نساء: « ويستفتونك في النساء…» و آيه 176 : « يستفتونك قل الله … » را با آيات 1 تا 13 اين سوره، ميتوان به عنوان نمونهي اين نوع ارتباط ذكر كرد.
3ـ3ـ ارتباط ميان آيات مجاور در يك سوره: همانند آيات سورهي حمد و يا سورهي ناس.
3ـ4ـ ارتباط بين آيات غيرمجاور در يك سوره؛ ماند آيات 48 و 123 در سورهي بقره.
3ـ5ـ ارتباط ميان ابتداي يك سوره با انتهاي سورهي قبل : مانند ابتداي سورهي حديد (57) و انتهاي سورهي واقعه (56)
3ـ6ـ ارتباط بين بخشي از يك سوره با ابتداي سورهي بعد : مانند آيات 7 و 8 سورهي محمد (47) و آيات ابتداي سورهي فتح (48) .
3ـ 7ـ ارتباط ميان بخشي از يك سوره با بخشي از سورهي بعد: نمونهي اين ارتباط در سورهي 27 (آيات 7 تا 14 ) و سورهي قصص (28) ـ آيات ابتداي سوره تا آيهي 48 و آيات 76 تا 82 ـ مشاهده ميشود.
3ـ8ـ ارتباط بين بخشي از يك سوره با سورهي بعدي : مانند آيهي 2 سورهي عصر (103) و سورهي همزه (104) .
3ـ9ـ ارتباط ميان بخشي از يك سوره با سورهي ديگر: مانند سورهي هود (11) ـ آيات 25 تا 48 ـ و سورهي نوح (71).
3ـ10ـ ارتباط بين بخشي از يك سوره با بخشي از سورهي ديگر: اين نوع ارتباط براي نمونه ميان آيات 10 تا 11 سورهي حديد (57) با آيات 16 و 17 سورهي تغابن (64) مشاهده ميشود.
3ـ11ـ ارتباط ميان يك سوره با سورهي ديگر: براي نمونه ميان سورهي ضحي (93) با انشراح (94) به حدي كه برخي گفتهاند: ممكن است اين دو سوره جمعاً يك سوره باشد.
وجوه گوناگوني از ارتباط بين آيات و اجزاي قرآن كريم وجود دارد كه در اين جا برخي از مهمترين آنها را برميشمريم .10
4ـ1ـ تأكيد ماسبق: براي نمونه در آيات 5 و 6 سورهي انشراح (94) ملاحظه ميشود: « فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً » .
4ـ2ـ تفصيل و تشريح مطالب گذشته: مانند آيات 17 و 19 سورهي ذاريات (51) كه ويژگيهاي محسنين را كه در آيهي 16 از آنها ياد شده، تشريح مينمايد.
4ـ3ـ بيان مصداق ماسبق : آيات 7 و 8 سورهي عنكبوت (29) نمونهاي از اين نوع ارتباط است.
4ـ4ـ تعليل مطلب درگذشته: در آيات 41 و 48 سورهي واقعه اين ارتباط را ميتوان مشاهده كرد.
4ـ5ـ تبيين مجمل : براي مثال آيهي 74 سورهي حجر 015) مبين آيهي 173 سورهي شعراء (26) است .
4ـ6ـ تقييد مطلق : براي مثال آيهي 127 سورهي بقره (2) كه مقيد آيهي 5 سورهي مائده (5) ميباشد.
4ـ7ـ تخصيص عام: نمونههاي اين وجه زياد است،مثل آيات 2 و 3 سورهي عصر (103) .
4ـ8ـ تنظير و تمثيل : تمثيل در قرآن زياد به كار رفته است، مانند آيهي 21 سورهي (59) كه دلهاي كافران را از سنگ هم سختتر بيان ميكند.
4ـ9ـ ذكر متضاد ماسبق: همانند آيات 1 تا 17 سورهي مطففين 083) كه ابتدا از كمفروشان و بدكاران و سپس دربارهي نيكوكاران مطالبي ذكر ميشود.
4ـ10ـ استطراد، حسن تخلص و حسن مطلب و انتقال: آيهي 26 سورهي اعراف (7) نمونهاي از استطراد است كه به مناسبت ذكر لباس ظاهري ، از لباس معنوي تقوا ياد شده است.
روش كلي مفيد براي اين شناخت، بررسي غرض كلي سوره و در نتيجه بررسي و دستهبندي مقدمات بيواسطه و با واسطه ميباشد.11
محمد محمود حجازي درباره ي ذكر آيات مختلف پيبرامون يك موضوع در سورههاي گوناگون ميگويد كه بين اين معاني ارتباط تامي وجود دارد و چنين نتيجه مي گيرد:
هر سوره داراي وحدت كامل و هدف واحد و اغلب پيگير اغراض مختلفي است كه براي رسيدن به هدف خود از نظر لفظ، سياق ، فواصل و كلمات پاياني آيات سرشت خاصي دارد.
موضوع سوره ـ كه نياز سوره به آن قطعي است ـ تناسب كاملي با آن سوره دارد؛ موضوعي كه درسورههاي مختلف تكرار ميشود با آن سوره مناسبت دارد و نيز هيچ داستاني در يك سوره تكرار نشده است . حجازي آيهي 72 سورهي حجر (15) را مثال ميزند و ميگويد:
با وجود اين كه آيه 87 ـ بنا به نظر بعضي از دانشمندان ـ مدني بوده بوده و در ميان آيات مكي قرار گرفته است ، هيچ گونه ناهمگوني با ايات ديگر ندارد و هنگام تلاوت اين سورهگويي كه يكباره نازل شده است.12
با توجه به اهميت بحث تكرار يك موضوع در سورههاي مختلف، مناسب است به بيان نمونهاي بپردازيم.
نام حضرت نوح (ع) در بيست و هشت سوره و چهل و سه بار آمده است، اكنون آن را در دو سورهي يونس و صافات بررسي ميكنيم.
الف ـ سوره يونس
1ـ درآيهي 1 و 2 و برخي آيات ديگر اثبات نبوت پيامبر (ص) و حقانيت آيات الاهي و حسادت دشمنان و نيز در آيهي 29، 62، 65 و برخي از آيات ديگر توكل بر خدا و عدم هراس از دشمنان دين خدا بيان شده است . همهي اين مطالب در مورد حضرت نوح (ع) در آيهي 71 آمده است .
2ـ برائت پيامبر از كفار و اعلام بينيازي از آنان در آيات 41 و 58 و بعضي ديگر از آيات، و نيز اثبات وحي و بيان استواري پيامبر در طريق ارائه شده از سوي خدا در آيهي 15 و برخي آيات ديگر مطرح شده است، همين مطالب نيز در آيهي 72 دربارهي حضرت نوح (ع) مطرح ميگردد.
3ـ تكذيب پيامبر توسط كفار، ياري مؤمنان از سوي خداوند و اختصاص سرانجام نيكو به آنان ، در آيه ي 64 و بعضي آيات ديگر بيان شده كه در آيهي 73 در خصوص حضرت نوح (ع) و مردم او نيز اين مطالب آمده است . در آيات پس از 73 مناسب بخش مطرح شده از داستان نوح (ع) با هدف كلي سوره را ميتوان مشاهده كرد.
ب ـ سورهي صافات
با توجه به اين كه اين سوره در مقام بيان مراحل دعوت به توحيد و ويژگيهاي برجستهي (ع) ميباشد از آيات 75 تا 82 اين سوره شخصيت حضرت نوح(ع) محور سخن قرار گرفته است . در آيات بعدي نيز كه از پيامبران ديگر سخن به ميان آمده ، محور كلام بيشتر شخصيت و ويژگيهاي پيامبران(ع) است، نه مطالب ديگر.
داستان نوح (ع) در سورههايي كه از آن حضرت ياد شده است ، با توجه به هدف سوره ميباشد.13 بنابراين ذكر هر آيه در هر سوره و در هر جاي آن كاملاً مناسب با آيات مجاور و هدف كلي سوره است . هر چند گاهي اين هم گوني آشكار نيست و شايد ناسازگاري به نظر ايد ولي اين ناسازگاري بدوي و ظاهري است، زيرا سخنان بليغ همواره و در عين داشتن معاني آشكار، نكات دقيقي را در خود جاي ميدهد ، كه تنها با تدبر و تأمل به دست ميآيد.
اين آيات بر دو گونهاند:
1ـ آياتي كه ارتباط آنها با آيات پيش از خود پس از كمي دقت و بررسي مشخص ميشود.
2ـ آياتي كه تشخيص ارتباط آنها به آساني ممكن نيست و نميتوان گفت قطعاً مقصود خداوند از اين گونه ترتيب چنين و چنان است .
« وَإِذْا قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَآئِكَةِ إِنِّي جَاعِلُ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إٍنِّي أًعْلَمُ مَا لَاتَعْلَمُونَ».
وجوه ارتباط
در آيات 28 و 29 ، نخستين نعمت خداوند (آفرينش) بر ما و سپس عطاي نعمتهاي ديگر، با ذكر داستان آدم (ع) ، بيان ميشود و نيز با سخن از زندگاني و مرگ و آفرينش اين جهان، ما را به قدرت خداوند بر بعث رهنمون ميسازد . سوره با سخن از پرهيزكاران و كافران آغاز شده، گويي كه خدا ميفرمايد : پيمان پيروي از هدايت من از آغاز وجود داشته است (آيهي 2 و 6) . بنابراين امر (اُعبدوا) و نهي (فلاتجعلوا) در آيات 21 و 22 و نيز (اسجدوا) در آيهي 34 و (لاتقربا) در آيهي 35 را كنار هم مييابيم، پس داستان آدم (ع) بدين منظور آمده است تاضرورت التزام به اطاعت از فرمان خدا و دوري جستن از آنچه نهي فرموده را مسجل گرداند.
« يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِي الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهُدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِي »
وجوه ارتباط
1ـ پس از داستان آدم (ع) و ذكر جانشيني او، سرگذشت بنياسرائيل به عنوان يك نمونهي تاريخي بيان ميشود.
2ـ در آيات 21 تا 24 : « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ الَّذِي » به موعظهي كافران اهل كتاب، تحت عنوان عموم مردم ميپردازد.
3ـ بنابراين آيهي 40 دعوت خاص پس از دعوت عام ميباشد و انتخاب گروه يهود بدين سبب است كه آنها از كهنترين امتها و حامل كتب آسماني هستند و نيز كينهتوزترين مردم نسبت به مسلمانان بودهاند. اسلام آوردن آنها حجتي قوي بر نظارا و پيروان ديگر مذاهب است .
تذكر : شايسته است دربارهي شباهت ميان داستان آدم و بني اسرائيل نكاتي خاطر نشان شود.
الف ـ نسيان عهد آدم (20/115) و نقض ميثاق بنياسرائيل (2/84 و 85)
ب ـ تكريم آدم در برابر ملائكه (2/34) و تفضيل بني اسرائيل (2/47)
ج ـ محروميت آدم از بهشت (2/36) و محروميت بني اسرائيل از سرزمين مقدس
« وَ إِذْ ابْتَلَي إِبْراهِيمَ رَبًّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قَالَ لَايَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ».
در ادامهي احتجاج با اهل كتاب ( از آيهي 40 تا 123 ) ، ادعاي آنان كه از تبار ابراهيم ع) و جانشين او هستند و بنيان دين اسلام (يعني دين حنيف) ذكر ميگردد . پس از خردهگيري از گمراهان كه عمدهي آنان از نسل ابراهيم (ع) بودند به اثبات اسلام پرداخته است.
داستان ابرهيم (ع) كه عطف بر سر گذشت امت بنياسرائيل شده، نيز دعوت به آيين اسلام و ترك تعصب در دين ميكند و اين كه سزاوار است مدعيان تبار ابراهيم (ع) بيش از همهي مردم از شريعت وي پيروي نمايند، لذا ارج نهادن به كعبه بر آنان لازم است .
پس از ذكر داستان آدم (ع) و بنياسرائيل ـ كه راه راست به آنها ارائه شد ولي منحرف شدند ـ داستان ابراهيم (ع) به عنوان نمونهاي كامل از هدايت شدگان و جانشيان خدا در زمين عرضه ميشود.
با دقت در آيهي 30 و 124 در داستان آدم و ابراهيم (ع) مشاهده ميشود كه تعبير به « قرار داده شدن از طرف خدا» شده است و نيز پيش از سخن از آدم (ع) ، به توحيد دعوت شده ( آيهي 20 و 21 ) . در اين داستان نمونهي والاي توحيد كه در ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و يعقوب (ع) تجلي يافته است، ارائه ميشود.
« إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوْ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحُ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شَاكِرُ عَلِيمُ »
وجوه ارتباط
1ـ از آيات 154 تا 157 نكاتي در خصوص امتحان از بندگان، شكيبايان و جهاد ياد شدهاست . در اين جا نيز مطرح ميشود كه از جملهي اين امتحانها حج ( به خصوص سعي ميان صفا و مروه ) و بعضي از اعمال دشوار حج نيازمند شكيبايي مي باشد، ضمن اين كه حج و جهاد با هم سازگارند و هر دو فريضه به تنفرسايي و هزينهي مال دارند.
2ـ سعي ميان صفا و مروه نيز يكي از مصاديق شكر خداست كه در آيهي 152 فرمود: « فَاذْكُرُونِي أَذْكُرُوا لِي وَلَاتَكْفُرُونِظ در آخر همين آيه نيز بار ديگر مسألهي شكر مطرح ميشود.
3ـ در داستان ابراهيم (ع) سخن از خانهي خدا (آيهي 127) و دعاي « اَرِنَا مَنَاسِكَنَا» (آيهي 128) و سپس قبله و تغيير آن ـ كه اتمام نعمت بر مسلمانان است ـ طي آيات 142 تا 150 ميباشد و بار ديگر خانهي خدا و مراسم سعي يادآوري ميشود تا گمان نشود فقط بزرگداشت خانهي خدا از شعاير است، بلكه در منطقهي حرم موارد ديگري از شعاير نيز وجود دارد.
« يَا أَيَّهَاالنَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالاً طَيِّباً وَلَاتَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوِّ مُبِينُ »
وجوه ارتباط
1ـ پس از تبيين توحيد و دلايل آن (آيات 163 و 164 ) سخن از مؤمنان و مشركان و راه و رسم شرك و نتايج آلودهي آن (آيات 165 تا 168) ، در اين آيه خاطر نشان ميشود كه معصيت گنهكار و كفر كافر در قطع احسان الاهي نقش هميشگي ندارد. خداوند خالق و رازق در اين آيه به امور پاكيزه و سودمند و حلال فرمان ميدهد ـ كه طاعت انسان متوقف بر آن است ـ و يادآور ميشود تنها هموست كه تشريع نموده و حلال و حرام را مشخص ميكند . بدين سان تشريع و مسألهي عقيده پيوندي ناگسستني مييابد.
2ـ در آيات 168 تا 174 گوشزد ميشود كه حلال شمردن خوردنيهاي حرام، همگام با شيطان و تقليد از راه و رسم نادرست پدران، همگي از مظاهر شرك است.
تذكر : با توجه به آيات بعد (به خصوص آيهي 174) نزول آيه دربارهي عبدالله بن سلام و اشخاصي همانند وي تقديم ميشود.
« حَافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَي وَقُومُوا لِلّهِ قَانِتِينَ »
اين آيه از جمله آياتي است كه با قبل خود كاملاً غير مرتبط مينمايد، بدين لحاظ برخي مفسران وجوه ضعيفي براي ارتباط آن ذكر كردهاند.
حال به طرح احتمالات قابل قبول ميپردازيم:
1ـ خداوند حكيم پس از بيان بسياري از احكام زناشويي مانند« وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّي يُؤمِنَّ …» (آيات 221 تا 227 ) با ذكر اين آيه، به نماز كه حلقهي اتصال او با بندهاش است،فرمان ميدهد . وقتي كه در حال خوف به مداومت بر نماز امر ميشود مسلماً به طريق اولي در حالت اشتغال به روابط و مسايل زناشويي نيز چنين است .
2ـ در آيات قبل به اطاعت از دستورات الاهي تشويق شده و در اين آيه به مداومت بزرگترين طاعات فرمان داده ميشود.
3ـ فرمان به مداومت بر نماز پس از تشويق به گذشت و نهي از فراموشي نيكي بدين جهت است :
الف ـ برقراري پيوند ميان بزرگ داشتن فرمان خدا و مهرباني با بندگانش :
ب ـ آماده ساختن جان انسان براي رسيدن به مكارم اخلاق.
4ـ بيان ايات مداومت بر نماز در ميان احكام خانواده بدين جهت است :
الف ـ انسان نياز به محركي دارد كه او را به ياد خدا انداخته تا از ستم و تجاوز در مسايل خانوادگي به خصوص طلاق - كه معمولاً كينهانگيز است ـ دور بماند و به عدل و نيكي بپردازد .
ب ـ طاعت خداوند در احكام زناشويي نيز از جنس طاعت اودر اقامهي نماز ( يعني احكام عبات ) است .
ج ـ پس از طلاق ممكن است كسي به روابط نامشروع روي آورد،لازم است عاملي بازدارنده در مقابل او نهاده شود و اين عامل نماز است.
« أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ أُلُوفُ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمْ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَشْكُرُونَ» .
وجوه ارتباط
1ـ با توجه به اين كه آيهي قبل سخن از ظور نشانههاي خداوند قادر است، در اين آيه قدرت خدا ذكر ميشود.
2ـ طبق عادت قرآن پس از ذكر بخشي از احكام، داستاني براي پند، فرمانبرداري و ترك عناد شنونده بيان ميشود.
3ـ پس از طرح احكام خانواده (طي آيات 220 تا 224) ، احكام جهاد و دفاع از اميت ومقدسات ذكر ميشود زيرا استحكام خانواده منوط به صيانت جامعه است.
تذكر: با توجه به مجموع روايات ، برخي گفتهاند: اين آيه زمينهساز آيهي 244 ( و قاتلوا في سبيل الله … ) است تا بدين وسيله مسلمانان به جهاد تشويق شده و براي شهادت آمادگي داشته باشند.
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمُ لَابَيْعُ فِيهِ وَلَاخُلَّةُ وَلَاشَفَاعَةُ وَ الْكَافِرُونَ هُمْ الظَّالِمُونَِ».
وجوه ارتباط
1ـ طي آيات گذشته به جهاد با جان تشويق شده است: ط أَلَمْ تَرَ اِلَي الْمَلَاِ … » (آيات 246 تا 253 ) و اين آيه به جهاد با مال و انفاق آن فرا ميخواند.
2ـ پس از بيان داستان امتهاي پيشين(آيات 243 تا 253) كه حقانيت رسالت پيامبر (ع) ثابت ميشود، در اين آيه به فرمانبرداري از دستورات الاهي ( كه يكي از آنها انفاق است) تشويق ميشود.
تذكر : در آيات 244 و 245 نيز جهاد و انفاق بلافاصله پس از يكديگر مطرح شدهاند.
« مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبِّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعُ عَلِيمُ».
وجوه ارتباط
1ـ در آيات گذشته شواهدي بر بعثت بيان گرديده است (آيات 259 و 260 )، در اين آيه يكي از كارهايي كه انجام آن براي روز قيامت سودمند است، ذكر ميشود.
2ـ اين آيه از « اضعافاً كثيرةً » (در آيهي 254 ) رفع اجمال ميكند و بين اين دو آيه شواهدي براي اثبات قدرتخداوند بر بعث ذكر ميگردد تا تكليف به اتفاق پسنديده باشد.
3ـ اين تمثيل اشاره به قدرت عظيم خداوند است كه ميتواند مردگان را زنده كند و نيز مؤكد مفهوم آيات 259 و 260 ميباشد.
4ـ در آيهي 257 خداوند بيان فرمود كه ولي مؤمنان است و در مقابل آن، «طاغوت » ولي كافران ميباشد در اين آيه دربارهي انفاق مؤمن تمثيلي بيان شده كه در آيهي 264 ـ در مقابل آن ـ دربارهي انفاق كافر نيز تمثيلي به كار ميگيرد.
از آنچه گفتيم نكات زير به دست ميآيد:
1ـ تناسب بين آيات و سورههاي قرآن از شاخههاي علوم قرآني است كه قرآن پژوهان در آن اختلاف نظر دارند.
2ـ توقيفي بودن جمع و ترتيب آيات و سورههاي قرآن، از مباني تناسب بين اجزاي قرآن است.
3ـ بايد بين عدم وجود تناسب و عدم فهم آن، تفكيك قايل شد . چه بسا مواردي كه بين اجزاي قرآن تناسب وجود دارد، اما هنوز كسي به كشف آن نايل نشده است.
* دكتر عباس همامي در سال 1346 ش در قم ديده به جهان گشود . پس از پايان دورهي متوسطه در رشتهي فقه و مباني حقوق اسلامي به تحصيل پرداخت . در سال 1369 از مقطع كارشناسي ارشد در رشتهي الهيات و در سال 1373 از مقطع دكتري در رشتهي علوم قرآن و حديث فارغ التحصيل شد . وي از رسالهي دكتري خود با عنوان چهرهي زيباي قرآن (تناسب آيات) در واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي دفاع كرد كه اكنون با همين نام به زيور طبع آراسته شده و در اختيار قرآن پژوهان قرار گرفته است . دكر همامي علاوه بر تحصيلات دانشگاهي به مدت دوازده سال در حوزهي علمي ي اصفحان به تحصيل و تحقيق پرداخته و با تجربهي سالها تدريس در مقاطع كارشناسي و كارشناسي ارشد، هم اينك در سمت عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي تهران مركزي و مدير گروه علوم قرآن و حديث اين مركز است . راهاندازي و انشتار مجلهي پژوهشي ـ آموزشي « پژوهش ديني» از ديگر فعاليتهاي ايشان است كه هم اكنون با مديريت نامبرده دو شماره از آن منتشر شده است . از وي علاوه بر رسالهي دكتري، كتاب « مس عشق» (مجموعهي شعر فارسي و عربي برگرفته از آيات) و سلسله مقالاتي در مجلهاي صحيفهي مبين و پژوهش ديني به چاپ رسيده است.
1ـ از تعابيري است كه فخر رازي در اين مورد به كار برده است . ر.ك: مفاتيح الغيب، ج 3 ، ص 222 … ابوحيان نيز در البحر المحيط اين تعبير را به كار گرفته است.
2ـ تعبيري است كه طبرسي در مجمع البيان آن را به كار برده است . فخر رازي هم در مفاتيح الغيب از اين تعبير استفاده نموده است. ر.ك: مفاتيح الغيب، ج 12 ، ص 104.
3ـ عنوان اين مبحث در مجمع البيان بوده و فخر رازي هم در مفاتيح الغيب از اين تعبير استفاده نموده است.
4ـ فخر رازي در پارهاي موارد از اين تعبير استفاده نموده است ر.ك: مفاتيح الغيب ، ج 22، ص 121 و 123 و …
5ـ آلوسي : روح المعاني؛ سيد قطب: « في ظلال القرآن » و « التصوير الفني في القرآن » ؛ علامه طباطبايي : الميزان في تفسير القرآن ؛ حجازي : التفسير الواضح و الواحدة الموضوعية ؛ شلتوت : « تفسير القرآن الكريم » و « الي القرآن الكيم » ؛ مراغي : تفسير المراغي ؛ زحيلي : التفسير المنير؛ سعيد حري :الاساس في التفسير.
6ـ شوكاني : فتح القدير، ج 1 ،ص 72 و 73 .
7- آلوسي : روح المعاني ، ج 1، ص 206 و ج 18 ، ص 218 .
8ـ محمد حسين طباطبايي : الميزان في تفسير القرآن : ج 6، ص 150 .
9ـ شوكاني : پيشين، ص 73.
10 ـ ر.ك: عباس همامي : چهرهي زيباي قرآن ، اصفحان، انتشارات بصائر، 1375 ش، ص 43 ـ 47.
11ـ سيوطي : معترك الاقرآن ، ج 1، ص 49 ؛ الاتقان ،ج 3 ، ص 376 به نقل از يكي از متأخران .
12ـ الوحدة الموضوعية في القرآن الكريم، دارالكتب الحديثه، ص 24 ، 52، 53 و 112.
13ـ ر.ك : عباس همامي : چهرهي زيباي قرآن، ص 57 ـ 59 .
14 ـ ر.ك: همان، ص 67 ـ 165.